هنر
هنر چیست؟ (تعریف لغوی هنر):
هنر اصالتاً کلمه ایست پهلوی و در زبان پهلوی یک کلمهی مرکب است از "هو" و "نر" یا "نره".
"هو" به معنای نیک، حسن، زیبا، فضیلت و شرافت.
"نر" همان مسئلهی نرینگی و نر .
در ترکیب "هنر" یعنی جوانمرد، شرافتمند، نیکمرد یا ولی همانگونه که از معنی کلمه برمیآید مسئلهی جنسیت و نرینگی در آن مطرح نیست. در حقیقت این معنا به ساختار معنوی وماهیت درونی هنر اشاره دارد و یک امر درونی است و هنرمند باید دارای تزکیه نفس و تهذیب درون باشد؛ در اوستا می خوانیم: « تو با هنر خویش نیکان را از بدان باز خواهی شناخت».
تئوری دیگری هم هست البته جالبتر:
هنر را ترکیبی از "هو" و "نر" نمی داند بلکه آنرا ترکیبی از کلمهی "هو" یعنی نیکی و "ن" میانوند که نقش خنثی دارد و جزء بعدی "اره" که در زبان پهلوی به معنای "کمال" است. یعنی کسی که کاری را در حد کمال انجام دهد.
در زبان یونانی ، هنر اصطلاحا "تخنه" نامیده میشد و ریشهی کلمهی "تکنولوژی" یا "تکنیک" است ( این اصطلاح در مغرب زمین به مدت 2500 سال کلمهی معادل هنر بود) تخنه در زبان یونانی یعنی: بوجودآوردن، ساختن و فرم دادن است.در قرن 18 و 19 از کلمهی "آرت" یا "ارس" (که ریشه در کلمهی "اره"ی پهلوی دارد) استفاده شده. پس میتوان به این نتیجه دست یافت که ماهیت هنر در فرهنگ غربی و شرقی کاملا متفاوت است یعنی در فرهنگ غربی هنر یک امر برونی و عینی (Objective) است ولی در فرهنگ شرقی یک امر کاملا درونی (Subjective) است.
چینیان برای نقاشی ازطبیعت باید در حالت خلصه باشند چون اصل اول، اصل "چیچون" است؛ یعنی شخصی که میخواهد یک منظره بکشد باید روزها مراقبه کند باید "ذن" داشته باشد تا موقعی که طبیعت اجازهی تصویرگری خودش را به او بدهد. در این حال به اصل دوم میرسیم یعنی قلم زدن و هرچه بر او الهام میشود قلم میزند.
در فرهنگ شرق هنر مند خالق نیست "کاشف" است یعنی پردهَها را کنار میزند، حجابها را برمیگیرد.
همین است که وقتی ویکتور هوگو برای اولین بار وارد الحمراء (در اسپانیا) میشود بی اختیار شعری میسراید:
ای قصری که فرشتگان
در خیال خود تورا ترسیم کردهاند
الحمراء . . .
در فرهنگ شرقی اصل در شرافت و انسانیت و پاکی هنرمند است:
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است (حافظ)
--هنر به چشم عداوت بزرگتر عیبی است--